افغانستان درحاکميت بي قانوني
رستاخيز رستاخيز



شهکاري هاي بنياد گرايان ازديروزتا امروز


مرا در خانه ام بیگانه می دانند مرا دیوانگان دیوانه می خوانند مرا بد صفتان از خویش می رانند مراغمد يده گان باخويش ميشا نند. شقايقي خون ‌رنگ است كه داغ جنگ در سينه دارد…. ويرانه‌هاي شهر را قفسي در هم شكسته بدان كه روزي راه به آزادي خواهد داشت . زندگي زيباست اما زنده ما ندن از آن زيباتر است. چه كسي مي دا نست كه فرود يك گلوله توپ قلب چند نفر را مي درد ؟ چه كسي مي دانست که هر صداي فيراسلحه ، فردا به قطره اشكي بدل خواهد شد و اين اشك چه جگر هايي را خواهد سوزا ند ؟ که بود ميدا نست جنگ يعني سوختن ، ويران شدن ، آرامش مادري كه فرزندش را با لالايي گرمش در آغوش خود خوابانيده ، نوري ، صدايي ، ريزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم كودك در قامت خميده مادرچه تاثيرداشت؟ نبود کسي که ميدانست جنگ يعني ستم يعني آتش ، يعني خونين شدن وسرخ شدن جامه اي و سياه شدن جامه اي ديگر. گلوله اي از ميل تفنگ وباماشه کشيدن تفنگداري با سرعت شليك مي شد و در مبداء به حلقومي اصابت نموده ، آنرا سوراخ كرده و گذر مي كرد ؛ ميدانيد كه ؟ كدام مادر صيحه مي كشد ؟ كدام پيراهن سياه مي شود ؟ كدام خواهر بي برادر مي شود ؟ آسمان كدام شهر سرخ مي شود ؟ كدام گريبان پاره مي شود ؟ كدام كودك در انزوا و خلوت خويش اشك مي ريزد؟ . جت که با بم وراکت منطقه ي را هدف قرار مي دا د مگرميدانستند که كدام تن مي سوزد ؟ كدام سر مي پرد ؟ چگونه بايد ا جساد را جمع آوري؟ چگونه بايد آنها را غسل داد ؟ چگونه بخنديم و آن عزيزشهيد را فرا موش كنيم ؟
موزيـــم ملی ز دیده اشک خو ن جاری نما یم بنا لم و عز ا د ا ر ی نما یم وطن ر ا ببينم بر حا ل ز ا ر ش شب و روز از غمش زاری نمایم پس از خروج نيروهاي شوروي از افغانستان دولت دكتر نجيب الله كه از سوي شوروي حمايت مي شد نتوانست در برابر فشار دوام بياورد و دولتش در سال 1992 سرنگون . در اين بين اشتباه بزرگ امريكا اين بود كه متوجه نبود حمايت از يك گروه نظامي با ايدئولوژي اسلامي مي تواند افغا نستان را باز هم دچار مشكل كند . در گروه نيروهاي مقاومت افغانستان دو نوع تفكر وجود داشت يكي تفكر اسلام اعتدال گرا و ديگري تفكر اسلام راديكاليستي و تندرو بود كه در نهايت پيروزي سياسي از آن آنان شد و گروه ((ملاعمر )) برروي كار آمدند . ملت مظلوم افغانستان در اين بين در حالي كه هنوز مدت چنداني از ازادي آ نها از دست دولت بيگانه نگذشته بود بار ديگر گرفتار سرابي بنام ((اسلام مقتدر گراي سياسي )) شدند كه در آن ساختار به وحشيانه ترين شكلي با مردم مقابله مي شد و قوانين متحجرانه اي وضع و اجرا مي شد . سرانجام دولت امريكا با نسبت دادن جرم ((حمايت از تروريسم )) كه در حقيقت جرمي حقيقي بود دين خود را نسبت به مردم افغانستان ادا كرد . درست است كه امريكا بازهم براي باري ديگر افغانستان را از شر دولت ايدئولوژيكي ديگري رها ساخت اما نبايد فراموش كنيم اگر در زمان سرنگوني حكومت وا بسته به شوروي امريكا بجاي حمايت از گروهي اسلامي از گروهي سكولار حمايت كرده بود هرگز حاكميت تلخ طالبان بوجود نيمي آ مد . متاسفانه تا كنون هم تئوريسين هاي آمريكايي از جمله ((برژينسكي )) اعتقاد دارند كه براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم در كشورهاي جهان سوم لازم است كه از نيروهاي مذهبي حمايت به عمل ايد هر چند كه حمايت از انان سبب پديدار شدن دولتهاي تروريستي در آن منطقه شود . موزیم ملی ا فغانستان یکی از غنی ترین موزیم ها در سطح منطقه بشمار میرفت که این کانون بزرگ فرهنگی توانست درطول ادوار مختلف هزاران اثر باستانی را حفظ وآنرا بصورت قسمی به نمایش بگذارد. این کانون با عظمت در سال 1919 م درتعمیر باغ بالا گشایش یافت و آثاریکه جمع آوری شده بود مشتمل بود بر مجموعه های تاریخی – اسلحه باب – البسهء زر دوزی خامکدوزی– نسخ خطی وغیره . درسال 1925 – م این مجموعه به قصرکوتی باغچه ( ارگ) انتقال یافت ، قصر کوتی باغچه نسبت ضیقی جای جوابگوی نیازمندی های موزیم نبوده بار دیگر این مجموعه ها درسال 1931 م به تعمیر موجوده واقع دارالامان منتقل گرد د . ازآنجائیکه حفریات غیر قانونی در ساحات باستانی کشور انجام میگرفت قاچاقچیان دزدانه اثار گرانبهای باستانی را بخارج کشور انتقال میکردند که این پروسه تا سال 1919 م ( ختم جنگ جهانی اول ) ادامه داشت . ولی خوشبختانه درسال 1922 م دولت آنوقت نخستین بار در بخش حفریات علمی قرار دادی بین دولتین افغانستان وفرا نسه عقد نمود که به این ترتیب باساس کاوشهای قانونی مطابق به قرار داد در تعداد گنجینه های فرهنگی و تاریخی موزیم ملی افغانستان فزونی بعمل آمد. موزیم ملی از بدو تأسیس تاسال 1992 – م یکصد هزار قلم آثار باستانی کشور را حفظ وحراست مینمود که این مجموعه ها شامل بود به حوزه های مختلف و ادوار مختلف – که از جمله میتوان از حوزه های سرخ کوتل – ای خانم – بگرام – کاپیسا – هده – مندیگک - طلا تپه شبرغان شورتوغی – فندقستان – بامیان – حوزهء باختر – شترک – پایتاوه – دلبر جین تپه تپهء فلول – تپه خزانه – تپه مرنجان – هزار سم سمنگان و ده ها حوزهء دیگر را نام برد . که این مجموعه ها ا دوا ر مختلف ، از قبل التاریخ آغاز و تاقرن بیستم رادربر میگرفت . باتأسف فراوان طی سالهای 1992- 1995 دست نابکار جنگ قسمیکه درهمه عرصه های اجتماعی – اقتصادی وفرهنگی خسارات جبران ناپذیری به بار آورد موزیم ملی نیز از گزند این حوادث دلخراش مصئون نمانده دزدان و دشمنان فرهنگ این خاک، ازین حالت جنگی استفاده اعظمی نمودند . موزیم ملی تقریباً هفتاد فیصد اثار ناب و منحصر بفرد خویش را در طول این مدت زمان از دست داد. موزیم ملی نه تنها آثار باستانی خویش را از دست داد بلکه تمامی آثاثیه – تجهیزات – مفروشات – ویترین های نمایشی – اسناد آ رشیفی – البوم ها – کارت ها و تعداد زیادی کتب و بالاخره حریق منزل فوقا نی موزیم ملی درماه می سال 1993 م به اثر اصابت راکت ها و خمپاره ها انجام پذیرفت . دشمنان فرهنگ با آنهم به این ویرانی ها و غارتگری ها بسنده نبوده چنانچه دردورهء سیاه طالبان به این کانون فرهنگی ضربهء دیگری وارد آمد که همانا شکستاندن تعداد بیش از دو هزار مجسمه ها پورتریت های دورهء اسلامی و قبل از اسلام وغیره بود که به شکل بیرحمانه تخریب نمودند اما با وجود شرایط ناگوار و بحراناتی که درطول مدت زمان بالای آثار موزیم ملی واقع گردید از کار نامه های اعضای موزیم ملی یاد آوری نمود که با عشق به مسلک و علاقمندی بوظیفه توانستند یک عده آثار را از دستبرد های پی در پی وشکستاندن نجات دهند . خلاصه اینکه موزیم ملی درسال 1993 – م قسماً ویران وبه یک کتلهء خاکی مبدل گردید که خوشبختانه با استقرار دولت انقالی کار ساختمان وباز سازی موزیم ملی دراوایل سال 2003 به کمک مالی کشور یونان وایالات متحدهء امریکا و به همکاری ادارات محترم سپک ویونسکو شروع گردید که کار ساختمان تعمیر درین اواخر بانجام رسیده وصرفاً رنگمالی نمای بیرونی تعمیر موزیم ملی جریان دارد. همین اکنون دیپارتمنت های ترمیم آثار – موزیولوژی وفوتو گرا فی موزیم ملی بصورت قسمتی با وسایل جدید تجهیز گردیده که عملاً مورد بهره برداری قرار دارد . دردیپارتمنت ترمیم آثار موزیم ملی از بدو استقرار ادارهء موقت افغانستان الی اکنون تعداد ( 1161) پارچه اثار سنگی – گلی – سیرامیک ستوک – برونز و چوبی پاک کاری و وقایه گردیده است . همچنا ن از جمله آثاریکه توسط رژیم طالبان شکستانده شده تعداد (106) اثر دوباره ترمیم وبه دیپو ها جابجا شده که منجمله تعداد (7) اثر آن فعلاً درمعرض نمایش درمنزل تحتانی موزیم ملی قرار دا ده شده است . همچنان تعداد (1434 ) قلم آثار مختلف النوع که توسط افراد غیر مسوول حفریات ویا ذریعهء قاچاقبران بخارج کشور انتقال می یافت به اثر سعی وتلاش ارگانهای امنیتی کشف وبدست آمده که عند الموقع بموزیم ملی تسلیم دا ده شده است.
نابودي كارخانجات جنگلك . گاهي د م ا زحماسه و ا زجنگ ميزنيد ا ما ميا ن معر كه ها لنگ مي ز نيد اين جاده هاي خسته صد نفرين ميدهند بر سينه سنگ هيبت فرسنگ مي زنيد ما نند پا ره آهن پو سيده بر زمين در لا به لا ي حا د ثه ها زنگ مي زنيد با بستن مد رسه وبا پوشا ند ن حجا ب درگيسوي دختران وطن چنگ مي زنيد. گزارش مستند ازشماره نهم روزگارا ن:يكي از دردناكترين ويراني هاي كابل نابودي مكمل كارخانجات جنگلك است. دهها تعمير كوچك و بزرگ سوراخ سوراخ و صدها موتر و وسايل فلزي تكه تكه شده اند. از ماشين هاي خورد و بزرگ كه تعداد شان به ده ها پايه مي رسيد كوچكترين اثري نمانده است. وقتي در صحن آن قدم مي گذاري نقش انگشتان هلاكو و چنگيز را بر در و ديوار آن مي بيني. جنگ سالاران هيچ شرمي ازين همه گناهي ندارند كه در حق مردم روا داشته اند. اگر اينان مرتكب هيچ ويراني ديگري نمي شدند و صرف جنگلك را به اين روز مي انداختند بازهم سزاوار محاكمه بودند. آنان از «قهرماني» هاي خود ياد كرده و خود را مستحق حاكميت و «غمخواران» مردم مي‌نامند. بيانات يكي ازين دستور دهندگان در مجلس به اصطلاح «حل وعقد» كه «ما كابل را ويران كرده خاك آن را به توبره كشيده‌ايم و اگر كدام ديواري باقيمانده باشد كلنگ را گرفته آنرا هم ويران مي‌كنيم» ‌در كارخانجات جنگلك مصداق واقعي خود را پيدا كرده است. اين ويرانگران تاريخ اگر در تمام زمينه ها تزوير، دروغ و دورويي داشته اند اين بيان صادقانه ترين اعتراف شان بوده است. نياز محمد «حامز» معين اداري كارخانجات جنگلك چنين توضيح مي دهد: كارخانجات جنگلك در سال ۱۳۳۳ توسط آلمان بخاطر ساختن پرزه جات فابريكه نساجي گلبهار بوجود آمد. در ۱۳۳۹ به شركت سهامي مبدل و در سال ۱۳۵۹ دوباره دولتي شد. در ۱۳۷۲ غارتگران حرفوي آنرا به اين روز انداختند. حزب اسلامي گلبدين، وحدت و جنبش درين منطقه حضور داشتند. در ۱۳۷۴ وقتي درگيري ها فروكش كرد به همت كارگران و انجنيران فابريكه توانستيم بخشهايي از آن را دوباره احيا نماييم. جنگلك در اوج فعاليت خود ۹۰ پايه ماشين، ۱۸۰۰ نفر كارگر و ۹ بخش توليدي داشت. ضمناً كورس هايي را جهت آموزش كارگران هميشه بر پا مي كرد. حال كه خصوصي سازي سياست اقتصادي دولت است، جنگلك هم بزودي به بخش خصوصي فروخته خواهد شد. ازين ناحيه كاركنان و كارگران كارخانه بشدت نگرانند زيرا بعد از فروش، بيكاري عده‌ي زيادي از آنان را تهديد خواهد كرد. ما طرحي داريم كه بشكل سهامي با بخش خصوصي بمانيم. چيزي كه هنوز معلوم نيست مورد قبول قرار ميگيرد يا خير. متشبثين خصوصي بايد تمامي تكنولوژي و ضمايم آنرا از نو بسازند چون فقط ساحه و تعمير هاي سوراخ سوراخ و غلتيده‌ي آن باقي مانده است. تنظيم هاي درگير ماشين هاي سبك را مكمل و ماشين هاي بزرگ را با اره توته توته كرده به پاكستان بردند. اكسيجن كه يكي از ضروريات جدي كشور بود درين كارخانه بقدر كافي توليد مي‌شد. حال تمام اين گاز از پاكستان وارد مي‌شود. همچنان در بخش هاي فلزكاري و ريخته گري، ما تمام فرمايشات بخشهاي خصوصي و دولتي را بر آورده مي‌ساختيم درحاليكه اكنون پاكستان تهيه كننده اين همه ضروريات ماست. بخوبي روشن است كه پاكستان از ويراني افغانستان چه منافعي را پيش بيني كرده بود. معاون توليدي كارخانجات جنگلك كه از انجنيران ماهر كشور مي باشد توضيح مي دارد: حال سه بخش خرادي، ساختمان فلز و ريخته گري با ۲۳۷ نفر كارگر و پرسونل در جنگلك بكار اشتغال دارند كه معاش آنان از عايد همين تصدي پرداخته مي‌شود. ماشين هاي ريخته گري و ذوب فلز كه تماماً برقي و از كار آيي خوبي برخوردار بودند با آهن هاي ضمايم آن بوسيله‌ي تنظيم ها به پاكستان برد ه شد. ما ماشين ذوب چدن از كار افتاده‌ي داشتيم كه توته توته شده و تا گلباغ انتقال يافته بود. اين توته ها را كارگران بوسيله خرگادي دوباره جمع و وصل نموده حال از آن جهت ذوب و ريخته گري استفاده مي‌كنيم كه با كُوكس كار مي كند. محمد هاشم كارگر ۶۲ ساله در بخش خرادي كه عمرش را بپاي ماشين در چند فابريكه گذرانده با عصبانيت مي گويد: «تمام اين ماشين ها را گلبدين بيدين دزدي كرد و به پاكستان برد و از چار طرف در و ديوارش را چنان كوفتند كه جايي سالم باقي نماند. ما درينجا از كوچكترين امكاناتي برخوردار نيستيم. ۲۶۰۰ افغاني معاش دارم، ‌شهر بدست جنگ سالاران است هر طور دل شان بخواهد نرخ را تعيين مي‌كنند. آينده ما هم ناروشن است كه بخش خصوصي با ما چه برخورد خواهد كرد. ما درين بخش سنگ هاي اوزان متريك را ريخته گري كرده بعد خرادي ميكنيم. اين كارخانجات در منطقه نام داشت حال بجز چند ديوار سوراخ شده چيز ديگري از آن باقي نمانده.» عبدالمنان كارگر بخـش ساختـمان فلز مي گويد: من يك كارگر فني هستم و ۲۲ سال است كه به پاي ماشين كار مي‌كنم. در گذشته ما از در و پنجره تا چوكي، ميز، الماري، چپركت و دهها توليد ديگر داشتيم. فرمايشات بخش هاي خصوصي و دولتي را برآورده مي‌ساختيم. حال چون امكانات تخنيكي و پولي نداريم صرف ميز، چوكي و دروازه مي‌سازيم. ما كوچكترين وسيله‌اي جهت انتقال نداريم. نان چاشت نداريم. ۲۴۰۰ افغاني مشكل ما را حل كرده نمي‌تواند چون كار ديگري نيست مجبور هستيم با همين مقدار پول بسازيم. اگر بخش خصوصي اين كارخانه ها را گرفت معلوم نيست سرنوشت ما چه خواهد شد؟ تا حال قانوني براي كار و كارگر وجود ندارد. ما اتحاديه‌اي داريم كه آقاي پوپل در راس آن قرار دارد . او شخص خوبي است و به مشكلات ما رسيدگي مي‌كند. ما كلينيكي هم داريم كه در مواقع ضرورت مي‌تواند زخم هاي كوچك ما را تداوي نمايد. دولت هيچ گونه سرمايه گذاري موثر برين فابريكه نكرده است، فقط يكبار در سال ۱۳۷۴ مبلغ ۲۰۰ لک افغاني امتياز داده كه بسيار ناچيز بود. انجنيران و كارگران جنگلك معتقد اند كه در چپاول اين كارخانجات پاكستان و مزدوران داخلي آن دخيل بوده و سياست اين كشور نابود كردن تمامي دارايي ها و ضعيف و ناتوان كردن ما بوده است. فعلاً همان بخشهاي توليدي بازار داخلي را كه قبلاً جنگلك تامين ميكرد تماماً از طريق پاكستان مرفوع مي‌گردند. سياست پاكستان نه تنها از بين بردن آثار فرهنگي مثل بت هاي باميان و ديگر يادگار هاي فرهنگي ما بوده كه از لحاظ اقتصادي بخصوص تكنولوژي هم مي‌خواسته تا افغانستان را ضعيف و ناتوان سازد. تعدادي از كارگران جنگلك در جنگهاي خاينانه‌ي تنظيمي به شهادت رسيده اند و تعدادي هم در اثر غيرفعال شدن بخشهاي ديگر فابريكه بيكار مانده اند. ماشين هاي كارخانه جنگلك فروخته شد و از بين رفت ولي ننگ ابدي آن داغي بر جبين جنگ سالاران باقي ماند.
قدرت مندان کنوني کيها اند؟ من امشب مي روم در گوشه اي تنگ و گوش دل به حرف ساده ي اشك من امشب مي روم تا روح غربت من امشب مي روم تا جاده ي اشك مدت سه سال از آن ميگذرد كه مجامع بين المللی دست را به هم داده ، رژيم طالبان را سرنگون و اداره مؤقت را در افغانستان ايجاد نمودند. در آن زمان فكر بدان بود كه اداره جديد افغانستان كه پيشتبانی مجامع بين المللی را با خود دارد، اعمال زشت و شنيع طالبان را تكرار نخواهد كرد ، اما اين اميد ها به ياءس مبدل گرديده و هم فکران ملاعمر در حكومت جديد ظهور نمودند . بخاطر درك قدرت اين افراطيون جديد بهترخواهد بود، تا رول آنها را در تاريخ افغانستان بدانيم . اكثر آنها در جهاد عليه شوروی سابق سهم داشتند . دليل اساسی بقدرت رسيدن طالبان در افغانسان جنگهای داخلي ميان مجاهد ين در نيمه اول دهه نود بوده است . تحريك طالبان تحت قيادت ملا عمر با استفاده از نام مذهب ، شريعت و قانون اسلام، به يك حزب سياسی مبدل و با صدور فرامين و تعهدات ثبات رادر كشور تحكيم نمودند . آنها نود و پنج فيصد خاك كشور را اشغال نموده و با استفاده از زور شلاق ، قنداق و اسلحه پنج سال تمام تحت نام امارت بالای اين سرزمين حكومت راندند . با ناديده گرفتن تمام ارزشهای انسانی آنها قوانين خاصی را تحت نام شريعت و اساسات اسلام، بالای مردم اين مرزبوم تحميل نمودند . آنها مردم خداپرست افغانستان را كه پس منظر عقيده آنها به 1400 سال قبل ميرسد، لامذهب دانسته و به تطبيق قوانين مذهبی آغاز نمودند، كه مردم اين سرزمين از قرنها بدينسو بدون وارد شدن كدام فشار آنرا عملى مينمودند . طالبان دختران را از مكاتب و زنان را از اشتراك در امورات اجتماعی و پوهنتونها بازداشتند. آنهانشرات تلويزيون و فلمها را ممنوع قرارداده و با وضع صدها محدوديت ديگر، افغانستان را قرنها عقب انداخته به اندوه اين ملت رنجكشيده كه از قبل قلبهای شكسته داشتند افزودند . عمر هيچ ستمگر با دوام نميباشد چنانكه شاعر ميگويد- چراغ ظلم ظالم تادم سحر نميسوزد - اگر شبی سوزد، شب ديگر نميسوزد. همينطور حكومت طالبان نيز كوتاه و زود گذر بود اما ديگران به قدمهای آنهاقدم گذاشته و جاگزين آنها شدند . ما ميتوانيم از آنجمله رئيس ستره محكمه قضل الهادی شينواري ، فضل احمد معنوی معين ستره محكمه و اسماعيل خان والی هرات را قلمداد نماينم، اينها در اداره دولت كسانی هستند كه مانع آزادی ، دموكراسی ، حقوق زنان و بالاخره ترقی كشور بحساب ميروند . چهره حقيقی اسماعيل خان به ملا عمر ميماند. با آنهم كه صورت ظاهری وی با سيمای رهبرطالبان متباين است ، اما نظر يات آنها باهم يكسان ميباشد. باعدم درنظر داشت شرايط جديد كشور و با ترديد اساسات حقوق بشر ، اسمعيل خان كاملاً به ملاعمر جديد مبدل شده . در هرات كه مردم آن از نكته نظر تاريخ و كلتور عالی مشهور هستند ، آزادی وجود ندارد . زنان هرات كه در زمان طالبان در مقابل جهل، تاريكی و عقب مانی جلساتی داشتند ، اكنون بنابر محدود يتهای كه از طرف اسماعيل خان وضع شده جراءت اشتراك در امورات و فعاليتاهای اجتماعی را ندارند . يك هئيت رسمی دولت كه درين اواخر از هرات ديدن نموده راپور ميدهد كه 180 تن خانمها درهرات به انتحار ( آتش سوزی) دست زده اند، كه از آنجمله 65 نفر آنها جان خود را باخته اند. خانمها به عدم موجوديت دموكراسی، ازدواج های اجباری ولت و كوب خانمها د رخانه اعتراض نمودند كه اسماعيل خان بايد پروگرام های آگاهی و تطبيق قانون را تهيه نمايد و به امامان مساجد توصيه نمايد تا برضد ازدواج های اجباری تبليغ نمايند اما وی تاكنون چنين كار را نكرده است. تاكنون هيچكس جراات انتقاد را بالای اسماعيل خان ندارد و به اساس احكام وی ذكور و اناث در مكاتب ذريعه پرده حايل از هم جدا شده اند. زماينكه يك دختر با يك پسر در حالت قدم زدن ديده شود ، دختر را به شفاخانه غرض معاينه ميبرند تا معلوم شود كه وی باكره هست و يا خير ؟ مانند كشور ايران در های ويديوصالون و ماركيتهای ويديو روی مردم بسته است، كستهای ويديو مانند زمان طالبان ضبط و مصادره ميگردد. محدوديت ها تا كنون در هرات ادامه دارد با آنهم كه قانون اساسی ميانه رو اسلا می بتصويب و توشيح رسيده است . مخالفين سياسی اسماعيل خان توسط گروپ های مسلح ترور ميشوند. يك نماينده دولت كه درين اواخر غرض معلوم نمودن قدرت اسماعيل خان به آن ولايت سفر نموده بود ، توسط بمب دستی مورد حمله قرار گرفت ويك ملا مشهور و روشنفکر ذريعه تصادم موتر مورد حمله قرار گرفت كه شديداً در نتيجه حادثه جراحت برداشت. آنها ئيكه بالای اسماعيل خان اعتراض و از دموكراسی حمايت ميكنند در معرض خطر قراردارند . رئيس ستره محكمه شينواری و ميعن وی معنوی با استفاده از صلاحيت های ستره محكمه در مخالفت با آزادی وحقوق زنان قرار ميگرند آنها بمنظور خاموش ساختن ندای آزاد ی و حقوق زنان آيه قران وحديث مياورند . شينواری و معنوی نامه عنوانی وزارت اطلاعات و فرهنگ فرستادند تا نشر آهنگهاي زنان را در تلويزيون كابل متوقف سازند. معنوي بعضاً از حقوق زنان حمايت نيز نموده مثلاً وی در مخالفت يك شوری علما كه گفته بودند زنان افغان نبايد در موسسات غير حكومتی كار نمايند قرار گرفت . اسماعيل خان و شينواری مانند سائر سياسيون و قوماندانان تشكيلات شخصی برای خود ايجاد نموده بود كه آنرا شوری علمأ ميدانند ، فيصله های اين شورای ها به فرامين ملا عمر چندان تفاوتي ندارد. اين شوری ها متشكل از ملاها است كه هميشه در افغانستان حضور داشته و در د ولت وظيفه اجراء ميكنند . آنها در بين مردم از نفوس خاص برخور دار اند . امروز اين شوری ها رول مهمي دارند و با استفاده از ارزش والای مذهب به رهبران تنظيم های مختلف سياسی اعتبار ميدهند، ازينرو آنها از مذهب بمنظور اهداف شخصی خود استفاده مينمايند . ليكن ما بجز از چند نفر، تمام ملاها را ملاعمر نمی پنداريم . ما همينطور ميتوانيم عبدالرب رسول سياف رهبر تنظيم اتحاد اسلامی كه يك چهره مهم جهادی ميباشد، رئيس جمهور اسبق برهان الدين ربانی و شيخ محمد آصف محسنی رهبر تنظيم حركت انقلاب اسلامی را بحيث افراطيون جديد تلقی نمايم. سياف ، ربانی و محسنی در حكومت موقف رسمی ندارند ولی در اداره كنونی به اندازه كافی نيرومند هستند . هرسه آنها رهبران جهادی اند كه وفاداران آنها در حكومت پوستهای كليدی را در اختيار دارند. در حقيقت بعضاً آنها نسبت به رئيس جمهور حامد كرزی خيلی نيرومند هستند ، زيرا آنها دارای گروپ های مسلح اند، درحاليكه اردوی ملی كه هم اكنون تحت تربيه قرار دارد تحت فرمان حامد كرزی است . مردم افغانستان در جنگهای داخلي، سياف ، ربانی و محسنی متحمل رنجهای زيادی شدند. محسنی اكنون در كارته سه كابل مدرسه بزرگ اعمار مينمايد تا متعلمين را، اسلام افراطی بياموزاند . ربانی و سياف را كه مردم به كشتن افراد ملكی در جنگهای ساليان 1990 متهم ميسازند ، اكنون دوباره برايشان چانس مساعد گرديده تا در راه آينده كشور كه سوی ترقی و آبادی به پيش ميرود مزاحمتهای خلق نمايند . افغانسان به اين طريق آباد نميشود ، اگر چنين وضع ادامه پيدا كند، تمام كوششهای ايالات متحده ، مجامع بين المللی و حامد كرزی ، بمنظور اعاده ثبات دموكراسی ، آزدای زنان برگذاری انتخابات پارلماني، تشكيل اردوی ملی و پوليس ملی و حتی اعمار سركهاو شهرها يكسره به ناكامی می انجامد .كابل به عنوان مركز تحولات سياسي كشور از چند سال به اينطرف شاهد كودتاها، خونريزي ها، خيزش ها، حركت ها، درگيري ها، راكت پراني ها، قتل عا م ها، ويراني ها و بربادي هاي فراواني بوده است. در سه سال اخير كه يورش از اطراف به اين شهر جنگزده بلاوقفه ادامه داشته، كابل ويرانه و بي‌نظم يكبار ديگر توسط سركشان و زورمندان به شيوه هاي گوناگون ديگري غارت و چپاول شده است.
از يكسو قد برافراشتن لحظه به لحظه‌ي بلند منزل ها و ماركيت ها و از سوي ديگر فقر، مظلوميت و بيچارگي تك تك ساكنان آن نشان مي‌دهد كه پايتخت به نمايندگي از تمام شهرهاي كشور درچه مظلوميتي غرق مي‌باشد و چگونه بي‌دادرسي به پيش مي‌راند. در چند ماه اخير گراف جرم و جنايت در كابل آنقدر اوج گرفته كه ۶ مستوفي توان حسابگيري آن را نخواهند داشت كه علل آن را مي‌توان در فقر و آلوده بودن پوليس آن به جنايت دانست. هر دزدي و يا قتلي كه صورت مي‌گيرد گفته مي‌شود، دزدان يا قاتلان «لباس پوليس به تن داشته.» وزير داخله جهت مهاركردن اين همه جرم و جنايت در پايتخت كه ديگر آبروي به دولت نگذاشته، دست به جابجايي آمران حوزه هاي پوليس شهر كابل زد و اعلان داشت كه «اگر تبديل شدگان به وظايف شان صادقانه عمل ننمايند، تصميم جدي‌تري در مورد شان اتخاذ خواهد شد!!». معلوم نيست چه دليلي وجود دارد كه فلان آمر حوزه در فلان ناحيه با دزدان دهن جوال را بگيرد ولي در ناحيه جديد از چنين كاري توبه نمايد!! اين شيوه هاي غير اساسي كار فقط مردم را به سكوت و تسكين واداشتن است، نه علاج درد مردم. بهاي اين همه لول دادن ها، انتظار كشيدن ها و تجربه كردن ها را فقط بايد مردم بپردازند. وزير داخله جهت تامين امنيت حداقل پايتخت بايد به فكر چاره اساسي باشد و آن اينكه بايد تغييرات ريشه‌اي و بنيادي در دستگاه پوليسش بوجود آورد، زيرا ناف بسياري از تقرر يافتگان پوليس در سه سال اخير به جاهاي بند است كه دور كردن شان از قدرت كاري در حد قرباني دادن است. بالا نشينان وزارت داخله بشمول آقاي جلالي اگر واقعاً‌مي خواهند كه پايتخت ازين همه جرم و جنايت كه اكثر شان سازمان يافته است رهايي يابد، بايد به دادن چنين قرباني هاي خطر كنند، در ميدان بايستند و به تصفيه‌ي ريشه‌اي دست بزنند، در غير آن اين لول دادن ها دردي را هرگز دوا نخواهد كرد.
توليد موادمخدر قومي متفكرند اند ر ره د ين قومي به گمان فتاده در راه يقين مي ترسم ا ز با نگ كه آ يد روزي كاي بيخبرا ن راه نه آنست و نه اين. هرجا نامي از مواد مخدر برده ميشود افغانستان به ياد همگان مي آيد، زيرا سال گذشته با توليد ۳۹۰۰ تن ترياك در جهان مقام اول را احراز كرد . اين ريكارد براي مردميكه ۷۰ درصد آن زير خط فقر زندگي كنند توجيه كننده ميباشد. در رشد و گسترش مواد مخدر دو عامل تروريزم و جنگسالاري فوق‌العاده موثر بوده اند. دردهه‌ي هشتاد همسايه‌ي جنوبي ما بخش اعظم توليد ترياك جهان را در انحصار خود داشت و ازين ناحيه سخت زير فشار بين‌المللي قرار ميگرفت. با آغاز جنگ مقاومت و افتادن رهبري نظامي اكثريت تنظيم‌ها بدست استخبارات آن كشور هماهنگ با مافياي جهاني، زرع خشخاش را بتدريج از آ نسوي مرز ابتدا به هلمند و ننگرهار سپس بتمام نقاط كشور ما گسترش داد، تا از يكطرف كنترول آنرا از دست ندهد و از سويي فشارهاي بين‌المللي بر آن كشور را بكاهد. توليد اين ماده‌ي سودآور، جنگهاي خونيني بين مجاهدين را چنان شعله‌ور ساخت كه سرهاي بسياري بباد رفت. گلبدين كه زير حمايت همه‌جانبه‌ي استخبارات پاكستان قرار داشت با نصب كارخانه هاي هيرويين سازي در ريگستانهاي جنوبغرب كشور مليونها دالر سود برد كه تا امروز از آن پول در تقويت اعمال تروريستي‌اش كار مي‌گيرد. نبودآب كافي، وسايل زراعتي پيشرفته، تخمهاي اصلاح شده، زرع خشخاش با سرمايه گذاري تفنگسالا ران و حمايت تروريزم جهاني بديل سودآوري در عوض كشت گندم براي دهاقين فقير ما مطرح شد. اگرچه دهقانان ما ازكل پول حاصله‌ي مواد مخدر يك در صد را تصاحب ميشوند با آنهم از زرع گندم ده برابر سود بيشتر ميبرند و چنانست كه ۳۵ درصد شان به اين كار منهمك اند. يكي از منابع درشت مالى القاعده و طالبان قاچاق هيرويين و تمويل تفنگداران زير فرمان جنگسالارن ازين طريق ميباشد. موتر هاي افراد بالايي دولت در ولايات و بعضي از موسسات غير دولتي با انتقال مواد مخدر به وسيله موترهايشان پولهاي كلاني بدست مي آورند. 15 مليون معتاد به ترياك وهيرويين در كشورهاي همجوار و حدود يك مليون معتاد در كشور ما، نشان ميدهد كه اين افعي باچه سرعت و وسعتي بشريت را ميبلعد . مصادره‌ي چند كيلو ترياك و هيرويين بوسيله‌ي اداره مبارزه با مواد مخدر در اينجا و آنجا حيثيت قيچي زدن برگ كوچك درخت تنومندي را دارد كه بايد درحد هيچ تلقي گردد و نيز با برپايي چند سيمينار وچاپ چند پوستر نميتوان فاتحه‌ي موادمخدر را خواند. توليد موادمخدر با دهها مشكل ديگر در كشور ما طوري گره خورده كه نميتوان با برخورد هاي ميكانيكي، احساساتي و يكجانبه آنرا ريشه‌كن كرد. حدود يك ونيم دهه است كه زرع، توليد و قاچاق مواد مخدر با تمام پيچيدگيهاي آن در كشور ما شكل گرفته است و ستهاي مقتدري از درون و بيرون آنرا تقويت مينمايد لذا ريشه‌كن كردن آن با يك فرمان در ظرف چند روز ميسر نيست. بايد دولت مقتدر و قانونمندي كه تمام ولايات را زيركنترول داشته باشد، بوجود آيد؛ اين دولت برنامه هاي ميان مدت اقتصادي و بلند مدت فرهنگي را جهت بهبود زندگي دهقانان با حمايت كشور هاي ضررپذير و پولدار جهان طرح و عملي نمايد؛ تروريست و تفنگسالار تضعيف گردد؛ حاميان قاچاقچيان از راس امور به زيركشيده شوند. پروسه‌ي جلوگرى زرع موادمخدر در كشور ما از پرمصرفترين پروژه هاي عمراني است. بايد دهقانان را به جايي رساند كه خود ديگر ضرورت زرع خشخاش را زايد دا نسته به بديل مناسب ديگري روي آورند. پولهايي كه امروز گهگاهي براي جلوگيري ازموادمخدر كمك ميشوند در بروكراسي، جلسات و نشستهاي ادارات ذيربط چنان گم ميشوند كه دهقانان اصلاً از آنها خبرنميشوند. خشخاش وقتي زرع شد و به حاصل رسيد راهي جز عرضه كردن ندارد. بايد ازكشت آن جلوگيري كرد و اين را بدون بهبود بخشيدن به وضع اقتصادي دهقانان و نابودي تفنگسالاران و تروريزم نميتوان عملي ساخت . رشد فزاينده كشت , توليد و توزيع موادمخدر در افغانستان به نقطه بحراني رسيده است . مطابق ارزيابي كارشناسان كه در گزارش رسمي سازمان ملل منعكس شده , از هر ده نفر جمعيت افغانستان , دستكم يك تن به كشت خشخاش مشغول است . برخي منابع معتقدند از هر 10 نفر جمعيت افغانستان 2 نفر در خدمت امپراطوري موادمخدر اين كشور است . به گزارش شبكه تلويزيوني « بي بي سي » , سازمان ملل در گزا رشي كه پيرامون وضعيت موادمخدر در افغانستان منتشر كرد , خاطر نشان ساخته است كه توليد موادمخدر در اين كشور به بيشترين حد خود رسيده و شرايطي ايجاد كرده است كه مسائل سياسي , اجتماعي و اقتصادي به شدت تحت تاثير تجارت موادمخدر قرار گرفته و حتي اقتصاد اين كشور به همين تجارت متكي شده است . براساس آخرين گزارش سازمان ملل كشت خشخاش در سال 1382 بشدت افزايش يافته و توليد موادمخدر نيز دوسوم بيش از توليد سال قبل از آن است . منابع سازمان ملل نسبت به آثار و تبعات اين روند تاسف بار اظهار نگراني مي كنند و بويژه نسبت به انحرافات نسل آينده اين كشور از هم اكنون احساس خطر مي نمايند. در گزارش رسمي سازمان ملل تصريح شده است كه ترياك به راحتي در بازارهاي افغانستان به فروش مي رسد و مقادير قابل توجهي از آن , به صورت قاچاق از كشور خارج مي شود. اگرچه گزارش سازمان ملل نسبت به وجود دستهاي پشت پرده ساكت است و به گردانندگان امپراطوري موادمخدر افغانستان كوچكترين اشاره اي نمي كند ولي منابع آگاه بر فعاليت گسترده تفنگداران افغاني ؛ نظاميان آمريكائي و انگليسي در اين « تجارت مرگبار » تاكيد مي ورزند و خاطر نشان مي سازند كه آمريكا و انگليس به عنوان گردانندگان اصلي امپراطوري موا دمخدر افغانستان , نقش اصلي را در گسترش سطح كشت خشخاش برعهده دارند. جك استراو وزير خارجه انگليس اخيرا طي سخناني در موسسه مطالعات استراتژيك لندن , بر افزايش توليد موادمخدر در افغانستان اعتراف كرد و تصريح نمود كه سه سال پس از سقوط طالبان , توليد موادمخدر به بالا ترين حد خود در تاريخ اين كشور رسيده و توليد آن همچنان با روند صعودي ادامه خواهد داشت . اظهارات وزيرخارجه انگليس با جملاتي بيان مي شد كه مخاطبين وي احساس مي كردند كه وي با بيان چنين جملاتي كمتر احساس شرم مي كند و حتي با هيجان خاصي كه گويا در حال رساندن مژده اي به مخاطبينش هيجان زده شده , مي افزايد : ما انتظار داريم كشت خشخاش و توليد مواد مخدر در افغانستان در سال جاري به ميزان بيشتري افزايش يابد . سازمان ملل در گزارش رسمي خود هشدار داده است كه افغانستان به يكي از عمده ترين مراكز توليد و توزيع موادمخدر تبديل شده و در حال حاضر 70 درصد موادمخدر جهان در اين كشور توليد مي شود . اگرچه دولت كرزي و نيروهاي آمريكايي و انگليسي در يك حركت نمايشي , به يك مزرعه كشت خشخاش حمله كرده و آنرا تخريب نموده اند , ولي ناظران معتقدند كه اين قبيل اقدامات نمايشي , صرفا براي سرپوش گذاشتن بر نقش مستقيم دولت در ايجاد امنيت و زمينه هاي لازم براي امپراطوري موادمخدر ا غانستان صورت مي گيرد . گزارشات حاكيست كه بيش از 60 هزار زن افغاني در بدخشان كه عموما به قالينبافي اشتغال دارند , نه تنها خودشان معتاد شده اند كه حتي كودكان خود را با ترياك آرام مي كنند تا فرصت كافي براي قالينبافي داشته باشند. بدين ترتيب نسل جديدي از مردم افغانستان بطور ناخواسته و حتي بدون آنكه خودشان كوچكترين نقش و يا قدرت تصميم گيري درباره اعتيادشان داشته باشند , به دام اعتياد گرفتار شده اند . براي درك ابعاد اين فاجعه لازمست جملات ادعائي بوش كوچك رئيس جمهوري آمريكا در روزهاي بمباران و حملات راکتي به افغانستان را به خاطر بياوريم كه مي گفت : ما افغانستان را دوباره خواهيم ساخت و آنرا به كشوري تبديل خواهيم كرد كه حتي همسايگانش هم از ديدن موفقيت ها و رفاه ملت افغانستان دچار حسرت شوند. ما افغانستان را مي سازيم , همانگونه كه جاپان را ساختيم ! ناگفته پيداست كه اين يك لا ف سياسي بزرگ بود كه اساس آنرا يك دروغ تشكيل مي داد. جاپان را آمريكا ويران كرد ولي مردم جاپان ساختند و نه آمريكا. افغانستان را هم آمريكا ويران كرد .
منبع:سايت روزگاران شبكه جوانان افغان آى دبليو پى آر کابل اخبارايران
April 11th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات